تنها اتاقی همیشه مرتبه و همه چیز سر جاش می‌مونه، که توش زندگی نکنی!
اگه زندگیت گاهی آشفته میشه و هیچی سر جاش نیست، بدون هنوز زنده‌ای!
اما اگر همیشه همه چی آرومه و تو چقدر خوشحالی! یه فکری برای خودت بکن!
*********************************************************
 
 
هر چه بیشتر احساس تنهایی کنی، احتمال شروع یک رابطه احمقانه بیشتر می‌شود!
 
 
حاصل عشق مترسک به کلاغ، مرگ یک مزرعه بود!
 
 
آسمان فرصت پرواز بلندي است.
قصه اين است چه اندازه کبوتر باشي!
 
 
گفتم: ای جنگل پیر تازگی‌ها چه خبر؟
پوزخندی زد و گفت: هیچ، کابوس تبر!
 
 
گفت: چند سال داری؟
گفتم: روزهای تکراری زندگیم را که خط بزنم، کودکی چند ساله‌ام!
 
 
گاهی با دویدن برای رسیدن به کسی، دیگر نفسی برای ماندن در کنار او باقی نخواهد ماند!
 
 
ديوانگي یعنی ادامه دادن همان رفتار و مسیر هميشگي و انتظار نتيجه متفاوت داشتن!
 
 
شرط دل دادن دل گرفتن است، وگرنه یکی بی دل می‌شود و دیگری دو دل!
 
 
پروانه گاهی فراموش می‌کند که زمانی کرم بوده است و کرم نمی‌داند که روزی به پروانه‌ای زیبا بدل خواهد شد...
فراموشی و نادانی مشکل امروز ماست!
 
 
روزانه هزاران انسان به دنیا می‌آیند...
اما انسانیت در حال انقراض است!
 
 
وقتی آدما میگن بارون رو دوست داریم ولی تا بارون میاد چتر باز میکنن...
وقتی میگن پرنده رو دوست داریم ولی تو قفس نگهش میدارن...
باید از دوست داشتن آدما ترسید!
 
 
اگر کاسبی نیست که دوست بفروشد ...
در عوض آنقدر دوستان کاسب هستند که تو را به پشیزی بفروشند!
 
 
حرف هایم را تعبیر می‌کردی... سکوتم را تفسیر... دیروزم را فراموش... فردایم را پیشگوئی...
به نبودنم مشکوک بودی... در بودنم مردد... از هیچ گلایه می‌ساختی ...از همه چیز بهانه...
من کجای این نمایش بودم؟
 
 
علم فيزيک دروغ مي‌گويد!
براي ديدن نياز به نور نيست، فقط دليل لازم است!
 
 
پرواز كن آنگونه كه مي‌خواهي
و گرنه پروازت مي دهند آنگونه كه مي‌خواهند
.



تاريخ : سه شنبه 8 اسفند 1391برچسب:, | 13:14 | نویسنده : نرگس مختاری |

توی این روزهای بارانی اخیر منتظر تاکسی موندن واقعا خیلی سخته مخصوصا وقتی راننده ها هم بی انصافی به خرج داده و از جابجایی مسافر به صورت عادی خودداری کنند. این اتفاق برای ما رخ داد و راننده خط بی توجه به صف مسافران که منتظر ماشین بودند کنار خیابون داد میزد : " دربـــــــــــــــــست " . نگاه معنی دار و اعتراض های گاه و بی گاه مسافران هم راننده رو کلافه کرده بود و هم ما رو، به خاطر همین من و یک خانم و دو آقای دیگه با همدیگه ماشین رو با کرایه 6000 تومن دربست گرفتیم که برای هر مسافر نفری 1500 تومن میافتاد درحالی که کرایه خط فقط 550 تومن بود. به هر ترتیب سوار تاکسی شدیم و راننده شروع کرد از مشکلات ماشین و گیر نیومدن لاستیک و بنزین آزاد زدن صحبت کردن.


کنار راننده مرد جوانی نشسته بود که انگار از خیس شدن زیر بارون دل خوشی نداشت. وقتی سخنرانی راننده درباره مشکلات بنیادی مملکت شروع شد خیلی سریع خودش رو وارد بحث کرد که بهتره ادامه بحث رو به صورت یه گفتگوی دو طرفه دنبال کنیم :

راننده تاکسی : برادر خانمم یه وام 6 میلیون تومنی میخواست بگیره مجبور شد ماشینش رو بذاره به عنوان وثیقه. بنده خدا الان خورده به مشکل دارند ماشینش رو مصادره میکنند. یه عده دزد دارند میلیارد میلیارد اختلاس میکنند کسی هم خبردار نمیشه اون وقت این جوون رو ببین چجوری سر میدوونند !

مسافر : نوش جونش !

راننده : (نگاه متعجب) نوش جون کی ؟

مسافر : نوش جون کسی که 3000 میلیارد تومن خورده

راننده : (با لحن عصبی آمیخته به تمسخر) نکنه اون بابا فامیل شما بوده ؟

مسافر : نه ! فامیل من نبوده اما یکی بوده مثل همین مردم . مثل شما! مگه این یارو از مریخ اومده اختلاس کرده ؟ یا اون مدیر بانک از اورانوس به ریاست رسیده بوده ؟

راننده : نه آقا جان اونا از ما بهترون اند. من برای یک جفت لاستیک باید 3 روز برم تعاونی اون وقت اون 3000 میلیارد تومن رو میخوره یه آبم روش !

مسافر : خب آقا جان راضی نیست نخر! لاستیک نخر ...

راننده : (با صدای بلند) چرا نامربوط میگی مرد حسابی؟ مجبورم بخرم ! لاستیک نخرم پس چجوری با ماشین کار کنم ؟

مسافر : وقتی شما که دستت به هیچ جا بند نیست و یه راننده عادی هستی وقتی میبینی بارندگی شده و مسافر مجبوره زود برسه به مقصد میای ماشینی که باید تو خط کار کنه رو دربست میکنی ...

راننده پرید وسط حرف طرف که : آقا راضی نبودی سوار نمیشدی !

مسافر : (با خونسردی) میبینی ؟ من الان دقیقا حال تو رو دارم وقتی داشتی لاستیک ماشین میخردی. مرد حسابی فکر کردی ما که الان سوار ماشین تو شدیم و 3 برابر کرایه رو داریم میدیم راضی هستیم ؟ ما هم مجبوریم سوار شیم ! وقتی تو به عنوان یه شهروند عادی اینجوری سواستفاده میکنی از مدیر یه بانک که میلیاردها تومن سرمایه زیر دستشه چه انتظاری داری ؟ اون هم یکی مثل تو در مقیاس بالاتر.

راننده آچمز شده بود و سرش تو فرمون بود ...

مسافر که حالا کاملا دست بالا رو داشت با خونسردی ادامه داد : دزدی دزدیه ... البته منظورم با شما نیستا ولی خداوکیلی چنددرصد از مردم ما اون کاری که بهشون سپرده شده رو خوب انجام میدن که انتظار دارند یه مدیر بانک کارش رو خوب انجام بده ؟ منتهی وقتی اونا وجدان کاری ندارند کسی بویی نمیبره اما گندکاری یه مدیر بانک رو همه میفهمند. برادر من تو خودت رو اصلاح کن تا اون مدیر بانک جرات همچین خلافی رو نداشته باشه

راننده که گوشاش تو اون هوای سرد از شدت خجالت حسابی سرخ شده بود گفت : چی بگم والا !

من اولین نفری بودم که تو مسیر باید پیاده میشدم و طبیعتا طبق قرار اجباری با راننده باید 1500 تومن کرایه میدادم. وقتی خواستم پیاده شم یه اسکناس 2000 تومنی به راننده دادم. راننده گفت 50 تومنی دارید ؟ با تعجب گفتم بله دارم و دست کردم تو کیفم و یه سکه 50 تومنی به راننده دادم . راننده هم یک اسکناس 1000 تومنی و یک اسکناس 500 تومنی بهم برگردوند و گفت : به سلامت !

همونطور که با نگاهم تاکسی رو که تو هوای بارونی مه آلود حرکت میکرد رو دنبال میکردم چترم رو باز کردم و پولا رو تو کیفم گذاشتم ... آروم شروع کردم به قدم زدن و با خودم فکر میکردم یعنی من هم باید خودم رو اصلاح کنم ...
.



تاريخ : سه شنبه 8 اسفند 1391برچسب:, | 13:13 | نویسنده : نرگس مختاری |
انقدر زیباست که در حیرت می مانیم...
 
 
 
 
نام من میلدرد است؛
 
میلدرد آنور Mildred Honor. قبلاً در دی‌موآن Des Moines  در ایالت آیوا در مدرسهء ابتدایی معلّم موسیقی بودم.
مدّت سی سال است تدریس خصوصی پیانو به افزایش درآمدم کمک کرده است. در طول سالها دریافته‌ام که سطح توانایی موسیقی در کودکان بسیار متفاوت است. با این که شاگردان بسیار بااستعدادی داشته‌ام، امّا هرگز لذّت داشتن شاگرد نابغه را احساس نکرده‌ام.
    یکی از این شاگردان رابی بود. رابی یازده سال داشت که مادرش (مادری بدون همسر) او را برای گرفتن اوّلین درس پیانو نزد من آورد. برای رابی توضیح دادم که ترجیح می‌دهم شاگردانم (بخصوص پسرها) از سنین پایین‌تری آموزش را شروع کنند. امّا رابی گفت که همیشه رؤیای مادرش بوده که او برایش پیانو بنوازد. پس او را به شاگردی پذیرفتم.
 رابی درس‌های پیانو را شروع کرد و از همان ابتدا متوجّه شدم که تلاشی بیهوده است. رابی هر قدر بیشتر تلاش می‌کرد، حس‌ّ شناخت لحن و آهنگی را که برای پیشرفت لازم بود کمتر نشان می‌داد. امّا او با پشتکار گام‌های موسیقی را مرور می‌کرد و بعضی از قطعات ابتدایی را که تمام شاگردانم باید یاد بگیرند دوره می‌کرد .
    در طول ماهها او سعی کرد و تلاش نمود و من گوش کردم و قوز کردم و خودم را پس کشیدم و باز هم سعی کردم او را تشویق کنم. در انتهای هر درس هفتگی او همواره می‌گفت، "مادرم روزی خواهد شنید که من پیانو می‌زنم."
 امّا امیدی نمی‌رفت. او اصلاً توانایی ذاتی و فطری را نداشت. مادرش را از دور می‌دیدم و در همین حدّ می‌شناختم؛ می‌دیدم که با اتومبیل قدیمی‌اش او را دم خانهء من پیاده می‌کند و سپس می‌آید و او را می‌برد. همیشه دستی تکان می‌داد و لبخندی می‌زد امّا هرگز داخل نمی‌آمد.
 
 
    یک روز رابی نیامد و از آن پس دیگر او را ندیدم که به کلاس بیاید. خواستم زنگی به او بزنم امّا این فرض را پذیرفتم که به علّت نداشتن توانایی لازم بوده که تصمیم گرفته دیگر ادامه ندهد و کاری دیگر در پیش بگیرد. البتّه خوشحال هم بودم که دیگر نمی‌آید. وجود او تبلیغی منفی برای تدریس و تعلیم من بود.
    چند هفته گذشت. آگهی و اعلانی دربارهء تک‌نوازی آینده به منزل همهء شاگردان فرستادم. بسیار تعجّب کردم که رابی (که اعلان را دریافت کرده بود) به من زنگ زد و پرسید، "من هم می‌توانم در این تک‌نوازی شرکت کنم؟". توضیح دادم که، " تک‌نوازی مربوط به شاگردان فعلی است و چون تو تعلیم پیانو را ترک کردی و در کلاسها شرکت نکردی عملاً واجد شرایط لازم نیستی." او گفت، "مادرم مریض بود و نمی‌توانست مرا به کلاس پیانو بیاورد امّا من هنوز تمرین می‌کنم. خانم آنور، لطفاً اجازه بدین؛ من باید در این تک‌نوازی شرکت کنم!" او خیلی اصرار داشت .
 
 
 
 
     نمی‌دانم چرا به او اجازه دادم در این تک‌نوازی شرکت کند. شاید اصرار او بود یا که شاید ندایی در درون من بود که می‌گفت اشکالی ندارد و مشکلی پیش نخواهد آمد. تالار دبیرستان پر از والدین، دوستان و منسوبین بود. برنامهء رابی را آخر از همه قرار دادم، یعنی درست قبل از آن که خودم برخیزم و از شاگردان تشکّر کنم و قطعهء نهایی را بنوازم. در این اندیشه بودم که هر خرابکاری که رابی بکنم چون آخرین برنامه است کلّ برنامه را خراب نخواهد کرد و من با اجرای برنامهء نهایی آن را جبران خواهم کرد .
     برنامه‌های تکنوازی به خوبی اجرا شد و هیچ مشکلی پیش نیامد. شاگردان تمرین کرده بودند و نتیجهء کارشان گویای تلاششان بود. رابی به صحنه امد. لباسهایش چروک و موهایش ژولیده بود، گویی به عمد آن را به هم ریخته بودند. با خود گفتم، "چرا مادرش برای این شب مخصوص، لباس درست و حسابی تنش نکرده یا لااقل موهایش را شانه نزده است؟"
    رابی نیمکت پیانو را عقب کشید؛ نشست و شروع به نواختن کرد. وقتی اعلام کرد که کنسرتوی 21 موتزارت در کو ماژور را انتخاب کرده، سخت حیرت کردم.. ابداً آمادگی نداشتم آنچه را که انگشتان او به آرامی روی کلیدهای پیانو می‌نواخت بشنوم. انگشتانش به چابکی روی پرده‌های پیانو می‌رقصید. از ملایم به سوی بسیار رسا و قوی حرکت کرد؛ از آلگرو به سبک استادانه پیش رفت.
 آکوردهای تعلیقی آنچنان که موتزارت می‌طلبد در نهایت شکوه اجرا می‌شد! هرگز نشنیده بودم آهنگ موتزارت را کودکی به این سن به این زیبایی بنوازد. بعد از شش و نیم دقیقه او اوج‌گیری نهایی را به انتها رساند. تمام حاضرین بلند شدند و به شدّت با کف‌زدن‌های ممتدّ خود او را تشویق کردند.
    سخت متأثّر و با چشمی اشک‌ریزان به صحنه رفتم و در کمال مسرّت او را در آغوش گرفتم. گفتم، "هرگز نشنیده بودم به این زیبایی بنوازی، رابی! چطور این کار را کردی؟" صدایش از میکروفون پخش شد که می‌گفت، "می‌دانید خانم آنور، یادتان می‌آید که گفتم مادرم مریض است؟ خوب، البتّه او سرطان داشت و امروز صبح مرد. او ناشنوا  بود و اصلاً نمی‌توانست بشنود. امشب اوّلین باری است که او می‌تواند  بشنود که من پیانو می‌نوازم. می‌خواستم برنامه‌ای استثنایی باشد."
    چشمی نبود که اشکش روان نباشد و دیده‌ای نبود که پرده‌ای آن را نپوشانده باشد. مسئولین خدمات اجتماعی آمدند تا رابی را به مرکز مراقبت‌های کودکان ببرند؛ دیدم که چشم‌های آنها نیز سرخ شده و باد کرده است؛ با خود اندیشیدم با پذیرفتن رابی به شاگردی چقدر زندگی‌ام پربارتر شده است .
  من هرگز نابغه نبوده‌ام امّا آن شب شدم.
 
 و امّا رابی
؛ او معلّم بود و من شاگرد؛
 
 زیرا این او بود که معنای استقامت و پشتکار و عشق و باور داشتن خویشتن و  شاید حتّی به کسی فرصت دادن و علّتش را ندانستن را به من یاد داد
.



تاريخ : سه شنبه 8 اسفند 1391برچسب:, | 13:12 | نویسنده : نرگس مختاری |

هوش خود را ورزيده كنيد


اين كار يك بازي دو سر برد است؛ از هر طرف كه نگاه كنيد براي‌تان سودمند است. فعاليت‌هايي كه در زير به شما معرفي مي‌شود صرفا چند كار تفنني لذت‌بخش براي پركردن اوقات فراغت نيست، بلكه نتايج تعداد زيادي تحقيق در سراسر دنيا نشان داده كه اين فعاليت‌ها تعدادي از بهترين روش‌ها براي تقويت و بهبود عملكرد سلول‌هاي خاكستري هستند.

به گزارش سه نسل به نقل از مجله تپش ، به‌عنوان مثال، در ورزشي مثل ايروبيك تعداد زيادي از سيستم‌هاي مغزي از جمله برنامه‌ريزي، هماهنگي و قضاوت را به كار مي‌گيرد؛ درحالي‌كه تحقيقات نشان داده مديتيشن بخش‌هايي از مغز را كه در ارتباط با يادگيري و حافظه هستند درگير مي‌كند.

- يادگيري نواختن يك ساز/ يادگيري و مطالعه يك زبان خارجي.

- مديتيشن يا حركات كششي ذهن و جسم (يوگا)/ يادگيري و بازي شطرنج.

- ورزش‌هايي مثل ايروبيك يا پيلاتس/ يادگيري يك مهارت پيچيده مثلا نقاشي يا مجسه‌سازي.

- ادامه تحصيل در دانشگاه يا موسسات آموزش عالي/ يادگيري مهارتي مثل شعبده‌بازي.

 

ذهن‌تان را به هم بريزيد


توان و قدرت ذهني را با سيستم نوروبيك افزايش دهيد. نوروبيك سيستمي از تمرينات ذهني است كه شما را وادار مي‌كند تا حواس خود را به كار گرفته و ذهن خود را در مسيري غيرقابل انتظار تحريك كنيد. چند راه ساده براي اين كار را با هم مرور كنيم؛

- از دست غيرتخصصي خود براي مسواك زدن استفاده كنيد.

- وقتي داريد كارهاي مختلف انجام مي‌دهيد گوش‌هاي‌تان را بپوشانيد.

- به‌مدت يك ساعت قاب عكس‌هاي روي ميز كارتان را سر و ته كنيد.

- با چشم‌هاي بسته سعي كنيد در خانه يا اطراف خانه راه‌تان را پيدا كنيد.

مغزتان را ورزش بدهيد

شايد كمي عجيب باشد ولي مي‌توان مغز را هم مثل عضلات ورزيده كرد اما نكته جالب‌تر اين‌كه ورزش به تنهايي يكي از عوامل بهبود عملكرد مغز محسوب مي‌شود. ورزش باعث توليد پروتئين‌هاي خاصي مي‌شود كه اين پروتئين‌ها عامل تحريك رشد سلول‌هاي مغزي بوده و به نورون‌هاي عصبي كمك مي‌كنند در بهترين شرايط فعاليت كنند. براي دستيابي به اين هدف اين كارها را امتحان كنيد:

- به‌مدت يك ساعت در روز، 3 بار در هفته تمرينات قدرتي(بدنسازي و كار با وزنه) را در دستور كار خود قرار دهيد. نتايج مطالعه‌اي كه در ژورنال علوم پزشكي و ورزش به چاپ رسيده نشان مي‌دهد، ادامه دادن و پيگيري اين تمرينات باعث تقويت و بهبود عملكرد حافظه متناسب با سن و سال شما مي‌شود.

- تمرينات منقطع با شدت بالا(مثلا دوي سرعت 6 ثانيه و بعد 20 ثانيه دويدن آرام) يا تمرينات استقامتي انجام دهيد. اين 2گروه از تمرينات سطح هورمون‌هاي مرتبط با سلامت مغزرا افزايش مي‌دهد. اين تمرينات را به‌مدت 30 دقيقه 2‌بار در هفته انجام دهيد.





بخوريد تا باهوش شويد

حتما شما هم از مادر بزرگ‌تان شنيده‌ايد كه خوردن برخي غذاها باعث باهوش‌تر شدن مي‌شود مثل مويز. در اينجا چند غذاي متفاوت را به شما معرفي مي‌كنيم؛

تخم‌مرغ: اين غذاي استثنايي حاوي كولين است؛ اين ماده غذايي در بهبود عملكرد مغز نقش مهمي دارد.

بلوبري(قره‌قاط): بلوبري غني از ماده‌اي به نام اپيكاتكين است؛ اين ماده باعث افزايش تمركز حواس و جلوگيري از حواس‌پرتي مي‌شود.

ماهي سالمون: ماهي سالمون منبع فوق‌العاده‌اي از اسيدهاي چرب امگا3 است. تحقيقات نشان داده امگا3 براي سلامت و عملكرد صحيح مغز ضروري است.



راه‌هايي هوشمندانه براي باهوش‌ بودن

محققان بخش روان‌پزشكي دانشگاه كاليفرنيا در لس‌آنجلس مطالعه مفصلي روي بحث تقويت ذهن انجام داده‌اند؛ نتايج بخشي از اين تحقيقات را در زير خواهيد ديد؛



  • خودتان را ويران كنيد

تحقيقات نشان داده فرآيند يادگيري افراد به‌صورت بلوك بلوك است يعني اين‌كه فرد ابتدا در يك زمينه تبحر پيدا كرده و بعد سراغ مرحله بعدي مي‌رود. محققان روش به‌مراتب موثرتري را براي بهبود عملكرد ذهني پيشنهاد مي‌كنند؛ روشي كه به آن بافندگي مي‌گويند. مثلا فرض كنيد شما مي‌خواهيد در ورزش تنيس پيشرفت كنيد پيشنهاد اين است كه به‌جاي اين‌كه يك ساعت وقت صرف كرده تا در سرويس زدن پيشرفت كنيد تركيبي از تمرينات مختلف و متنوع را انجام دهيد مثل سرويس، بك هند و فورهند؛ در چنين شرايطي قدرت يادگيري‌تان افزايش مي‌يابد.

  • چشم‌انداز خود را تغيير دهيد

مطالعه در محيط‌هاي مختلف به شما كمك مي‌كند تا بعدا راحت‌تر داده‌هاي مطالعه‌ شده را به ياد آوريد به‌عنوان مثال يادداشت‌هاي خود را فقط در دفتر كارتان مرور نكنيد: روي مبل، قبل از خواب، سر ميز صبحانه و داخل اتوبوس و... يا اين‌كه اگر هميشه عصرها مطالعه مي‌كنيد سعي كنيد زمان اين كار را تغيير دهيد.


  • با فاصله كافي مطالعه كنيد

اگر مي‌خواهيد يك برنامه كامپيوتري ياد بگيريد يا زبان خارجي مطالعه كنيد فاصله منطقي‌اي بين جلسات مطالعه خود در نظر بگيريد تا در جلسات بعدي براي به ياد آوردن ناچار شويد به مغزتان فشار بياوريد. تحقيقات نشان داده هر چقدر براي يادآوري اطلاعات بيشتر به مغزتان فشار بياوريد در جلسه بعدي با فشار و تمركز بيشتري مطالعه خواهيد كرد.



 

 

.



تاريخ : سه شنبه 8 اسفند 1391برچسب:, | 13:3 | نویسنده : نرگس مختاری |

بار اخر من ورق را با دلم بر میزنم

بار دیگر حکم کن اما نه بی دل با دلت دل حکم کن

حکم دل............

هرکه دل دارد بیاندازد وسط تا که ما دلهایمان را رو کنیم

دل که رویه دل بیافتد عشق حاکم میشود پس به حکم دل بازی میکنیم

این دل من رو بکن حالا دلت را .............دل نداری بر بزن اندیشه ات را.

حکم لازم:

دلسپردن............دلگرفتن هر دو لازم

                                

دم از بازیه حکم میزنی !؟      دم از حکمه دل میزنی؟!........

پس به زبان <قمار>برایت میگویم ................

قمار زندگی را به کسی باختم که تکه دل را با خشت برید....!

جریمه اش یک عمر حسرت شد 

باخت زیبایی بود!!!

یاد گرفتم به "دل" "دل" نبندم

یاد گرفتم از روی دل حکم نکنم!!!

دل را باید بر زد جایش سنگ کاشت!!!

که با خشت تک بری نکند............... 

.



تاريخ : دو شنبه 7 اسفند 1391برچسب:, | 18:1 | نویسنده : نرگس مختاری |
با سلام خدمت کلیه سروران گرامی
امیدوارم این مقاله براتون مفید واقع بشه
چیز جدیدی نداره اما قشنگ گردآوری شده است
با احترام
 
 
عمر طولاني توام با سلامت آرزوي كهن آدمي ا‌ست.
پروفسور منوچهر جعفريان، متخصص و پژوهشگر برجسته علوم تغذيه بعد از 45 سال دوري، به وطن بازگشته و حاصل يافته‌هاي علمي و آزمايشگاهي اين محقق كه نتيجه 25 سال تلاش مستمر اوست با خود آورده.
 
يافته‌هايي كه در ظاهر آنقدر ساده‌‌اند كه عمل كردن به آنها شوخي به نظر مي‌رسد.
او مي‌گويد تغذيه صحيح عامل اصلي سلامت و عادت غذايي غلط كه در ميان ايرانيان تبديل به يك فرهنگ شده علت اصلي بيماري‌هاست.
طبق گفته او ايرانيان خوب تغذيه مي‌كنند اما غلط و با اصلاح الگوي تغذيه‌اي خود به‌راحتي مي‌توانيم 120 سال عمر كنيم و علاوه بر نوه‌ها و نتيجه‌ها، نديده‌هايمان را هم ببينيم.
به گزارش شرق، 12آذر تالار انديشه معلم سعادت‌آباد ميزبان نخستين همايش تغذيه جسم و روح بود.
در اين همايش، پروفسور منوچهر جعفريان و برخي از استادان برجسته علم تغذيه تحقيق‌هاي علمي خود را كه تئوري‌هاي نوين سلامتي و تغذيه است ارايه دادند.
در اين همايش كه به همت انجمن راهيان مولانا برگزار شد، علاوه بر مباحث تغذيه‌اي و تاثير آن بر سلامت جسم و روح مباحثي چون هارموني با طبيعت و تاثير عرفان بر سلامت روح ارايه شد و پروفسور نقش اصلي تغذيه در پيشگيري از بيماري‌ها و حفظ سلامت را تشريح كرد.
 
دنيا رژيم‌هاي لاغري را مردود مي‌داند
پروفسور جعفريان مي‌گويد: «غذاها ربطي به چاقي يا لاغري ندارد.
تئوري«كم بخور لاغر شوي» هنوز در ايران رايج است اما اين تئوري در دنيا رد شده.
سوءتغذيه انسان را چاق مي‌كند.
در اثر سوءتغذيه‌اي كه ما در ايران داريم، هورمون‌هايي در بدن ترشح مي‌شود و اين هورمون‌ها باعث چاقي يا لاغري مي‌شوند.
ما بايد بدانيم نياز بدن چيست بعد غذاي مورد نياز آن را تهيه كنيم.
 
خداوند نعمت‌هاي لازم براي تامين غذاي مورد نيازمان را در اختيار ما قرار داده و عمر طولاني براي ما تا 120 سال است.
فقط غذاهاي مناسب با بدن ما را به اين عمر مي‌رساند.
او تاكيد مي‌كند: ««كم بخور لاغر شوي» و كالري‌شماري براي زمان قديم بود نه امروز.
 
امروزه آن رژيم‌هاي غذايي كه ديگر در اروپا و در دنيا هم رد شده سبب كوتاهي عمر، ريزش مو و سلب سلامتي مي‌شود؛ زيرا بدن افراد در اثر اين رژيم‌ها چربي‌هاي باوفا را از دست مي‌دهند
و اين چربي‌ها دو ماه بعد با عنوان «يو‌يو افكت» برمي‌گردند.
سوال اصلي اين است كه چطور چربي‌هايي كه خالي مي‌شوند و بدن را ترك مي‌كنند دوباره برمي‌گردند و فرد را چاق مي‌كنند؟»
 
او با ادبيات ساده و مثال‌هايي روان با تشريح چرايي چاقي افراد بعد از تخليه چربي مي‌گويد: «چربي‌ها در سلول‌هاي آ. دي. فسفته جمع مي‌شوند زماني كه اين سلول‌ها از چربي‌ تخليه مي‌شوند بدن شروع مي‌كند به تكثير اين سلول‌ها و يك ميليون سلول تبديل به 10 ميليون مي‌شود؛
اين انبارهاي جديد صبر مي‌كنند تا غذاي جديد وارد بدن شود.
با ورود غذا سلول‌ها چند برابر شده، غذا را دريافت كرده و فرد را از اول هم بيشتر چاق مي‌كنند.
 
»براي سلامتي‌تان بخنديد؛ ببخشيد؛
 
فراموش كنيد دكتر جعفريان مي‌گويد: «خنديدن، بخشيدن، فراموش كردن
سه عامل مهم براي سلامت روح و روان است.
 
سلامتي براي ما همه چيز نيست اما بدون آن همه چيز براي ما هيچ است.
 
سلامتي بزرگ‌ترين نعمتي است كه خداوند متعال به ما عنايت كرده اما چون آن را به صورت رايگان در اختيار ما قرار داده و ما براي چيز رايگان ارزش قايل نمي‌شويم قدر سلامتي را هم نمي‌دانيم.
 
اگر ميلياردها پول پرداخت مي‌كرديم امكان نداشت اجازه بدهيم اين بدن مريض شود
اما براي حفظ آن نمي‌كوشيم.
ما بايد به‌طور قطع به عمر 120سال برسيم و تنها راه آن حفاظت از سلامت بدن است.»
 
خوب غذا مي‌خوريم اما غلط
اين پژوهشگر تغذيه كه مبدع طرح «دهكده سلامتي» است، مي‌گويد:
«در ايران نياز بدن را نمي‌دانيم فقط شكم را پر مي‌كنيم.
اگر بدانيد بدن‌تان به چه منابع تغذيه‌اي نياز دارد و آن را براي سلول‌هاي بدن تهيه كنيد، تمام سلول‌ها از شما ممنون مي‌شوند. خوب غذا مي‌خوريم اما غلط.
 
بايد بيشتر از ميوه‌جات و سبزيجات استفاده كنيم و از گوشت فاصله بگيريم.
 
گوشت در تغذيه جهاني روز به روز بيشتر محكوم مي‌شود.
تمام دنيا به گياه‌خواري برگشته است.
در كشورهاي ژاپن، سوييس و آمريكا رويكرد غذايي به سمت گياه‌خواري پيش مي‌رود.
ما دو نوع تغذيه داريم: تغذيه جسم، تغذيه روح.
تغذيه جسم نياز به همان پنج ماده غذايي شامل پروتئين‌ها، كربوهيدرات‌ها، چربي‌ها، ويتامين‌ها و املاح است.
 
تغذيه روح هم وابسته به پنج فاكتور است كه شامل هدف‌دار بودن، اعتماد داشتن به ديگر انسان‌ها، اعتقاد، عشق و اراده است.
 
جالب است بدانيد طبق يافته‌هاي معتبر پروفسور، فقدان هريك از اين پنج عامل روحي جذب غذا را در جسم دچار مخاطره كرده و موجب سوءتغذيه و بيماري مي‌شود.
 
اينجاست كه ارتباط تنگاتنگ تغذيه روح و جسم با هم ثابت مي‌شود.
 
مرغ‌هاي خوشبخت سبوس مي‌خورند
 
دكتر جعفريان به‌سبك غلط طبخ در ايران اشاره كرده و مي‌گويد:
«اين طبخ غلط باعث شده سبوس و پوسته ارزشمند گندم يا برنج در ايران دور ريخته شود.
با دور ريختن پوسته گندم و برنج با دست خود اين پل را خراب مي‌كنيم.
اگر آب برنج آبكشي‌شده را به آزمايشگاه بفرستيد، مي‌بينيد كه سرشار از ويتامين ب1 است.
تمام املاح و نياز بدن در پوست گندم است كه اين پوست جداسازي شده
و در اختيار مرغ‌هاي خوشبخت قرار داده مي‌شود.
آرد سفيد زندگي را كوتاه مي‌كند.
ما در فرآيند آزمايشي در آزمايشگاه دو دسته موش را انتخاب كرديم.
به يك دسته آرد سفيد داديم. همه موش‌ها بعد از دو هفته مردند.
اما به موش‌هاي دسته دوم در سالن ديگر گندم با سبوس داده شد بعد از دو هفته مشاهده كرديم همه مي‌جهيدند.
اينجا ثابت مي‌شود كه آرد سفيد كشنده است.
در كشور سوييس سبوس‌ گندم يا برنج در بسته‌هاي كوچك به قيمت يك فرانك فروخته مي‌شود.
 
در ايران مشاهده كردم كه سبوس‌ها در كيسه‌هاي بزرگ مقابل نانوايي قرار دارد.
با خود گفتم چه نانواي ثروتمندي... از او پرسيدم چند گرمي از اين سبوس‌ها به من مي‌دهيد گفت: همه را برداريد.
 
گفتم چه خوب من ديگر نمي‌روم سوييس.
نانوا گفت: اين كيسه را اينجا گذاشتيم كه در زمستان از آن استفاده كنيم.
زمستان خانم‌ها به خاطر لغزندگي زمين مي‌خورند.
ما اين سبوس‌ها را كف زمين مي‌پاشيم تا مردم زمين نخورند...
 
»سبوس بدن‌مان را چربي‌زدايي مي‌كند او تاكيد مي‌كند: «اگر مردم بدانند سبوس در زندگي روزمره چه خاصيتي دارد هرگز اين برخورد را با اين ماده حياتي نخواهند داشت.
 
سبوس چربي‌هاي اضافي را همراه صفرا مي‌گيرد
و از سيستم گوارش جدا مي‌كند.
صفرا را به جاي اول خود بازمي‌گرداند و چربي را دفع مي‌كند.
 
سبوس بخوريد و بعد از سه هفته به آزمايشگاه برويد.
خواهيد ديد كه كلسترول شما چقدر پايين آمده است.
سبوس را از نانوايي‌ها تهيه كنيد و هر صبح در يك ليوان شير حل كرده مصرف كنيد.
 
 
بهترين سبوس در پوست سيب است كه سرشار از پكتين است
و اجازه نمي‌دهد علاوه بر چربي املاح خطرناك مثل سرب و جيوه در بدن باقي بماند.
 
»«سه» عاملي كه عمر را كوتاه مي‌كند
 
به گفته پروفسور اثبات شده
چاقي،
بي‌خوابي
و نااميدي
سه عاملي هستند كه عمر را كوتاه مي‌كنند.
 
او در پايان تاكيد مي‌كند: «اگر مي‌خواهيد 120 سال عمر كنيد و سالم بمانيد،
شب‌ها غذاي پختني نخوريد.
پنج عضو بدن هرگز نمي‌خوابند: مغز، قلب، ريه، كبد، كليه‌ها.
 
يك ماه از سال روزها روزه مي‌گيريد.
يازده ماه از سال را هم شب‌ها روزه بگيريد
و تاثير آن را در سلامتي ببينيد.
سعي كنيد ساعت شش عصر به بعد چيزي نخوريد.
عصرانه بخوريد.
وعده غذايي سنگين براي شام باعث مي‌شود قلب با فشار بيشتري خون را پمپاژ كند
و اعضايي كه در طول شب بايد استراحت كنند مجبور به كار باشند.
 
بياييد مثل ساير كشورهاي دنيا عصرانه بخوريم
و از مصرف غذاهاي پختني براي شام اجتناب كنيم
 
و با مصرف يك وعده غذايي سبك سلامت بدن‌مان را حفظ كنيم.»
 
هارموني با طبيعت
بهترين راه خودبهبودي
در اين همايش اعظم برزويي، مدير موسسه حاميان وجود، هم در باب ارتباط سلامت با طبيعت‌گرايي و هارموني با طبيعت سخناني ايراد كرد.
 
او مي‌گويد: «انسان از بدو پيدايش توانايي داشته خود را ترميم كند.
اين توانايي هنوز در او هست
اما به خواب رفته و تمرين‌هاي مداوم مي‌تواند آن را بيدار كند
و خودبهبودي را به وجود آورد.
به همين دليل است كه يوگي‌ها، كساني كه طبيعت‌كار هستند،
كساني كه مديتيشن كرده و زياد تمركز مي‌كنند، كمتر از سن خود نشان مي‌دهند؛
 
زيرا اين افراد مي‌توانند انرژي حيات‌بخش طبيعت را به سمت خود دعوت كنند.»
 
او مي‌گويد: «يكي از بدبختي‌هايي كه بشر بر سر خود آورده تكنولوژي است.
 
اما با توجه به پيشرفت‌هاي تكنولوژيك نمي‌توانيم بگوييم در قرن 21 از هواپيما يا موبايل استفاده نمي‌كنيم؛
 
اينها جزيي از برنامه‌هاي زندگي شده بايد در راستاي اين پيشرفت راه‌هاي مقابله با ضررهاي تكنولوژي را بياموزيم كه هماهنگي خود با طبيعت را از دست ندهيم.»
 
او با تاكيد بر نقش انرژي بر فرآيند دست‌يابي به اين هارموني مي‌گويد:
 
«امروز هيچ چيز را به‌عنوان موجود غيرزنده نمي‌شناسيم.
 
تمام چيزهايي كه در هستي هستند شعور دارند.
بنابراين از هم تاثير مي‌گيرند و بر هم تاثير مي‌گذارند اما چيزهايي كه مصرف مي‌كنيم
از نقطه قدرت اوليه و اثربخشي اوليه خود خارج شدند.
 
ما مي‌توانيم دوباره اينها را به سمت عقب برگردانيم و به مكاني برسانيم كه در آنجا بيشترين حالت انرژي و تاثيرپذيري را بر سلامت دارند و كمك مي‌كنند با طبيعت هماهنگي بيشتري پيدا كنيم.»
 
«روي» و سلامتي دكتر مرتضي قرباني‌راد، پژوهشگر تغذيه و دندان‌پزشك، در اين همايش تاثير عنصر «روي» و كمبود آن بر سلامت را تشريح كرد:
 
«روي در بسياري از فعل و انفعال‌هاي شيميايي بدن شركت داشته
و براي حفظ سلامتي و طول عمرِ بي‌امراض ضروري است.
 
آنتي‌اكسيداني است كه در واكنش‌هاي اكسيداتيو استرس نقش دارد
و در افزايش سطح ايمني و كاركرد صحيح آن نقش بسيار مهمي ايفا مي‌كند.
 
در ساختمان بسياري از آنزيم‌هاي بدن نقش دارد
و فلزهاي سمي وارده به بدن را جذب و خنثي مي‌كند.
 
در كلانشهرهايي مثل تهران كه هوا بسيار آلوده است و مرتب سرب، كادميوم و ساير فلزهاي سنگين وارد بدن مي‌شود،
وجود كافي زينك مانع از تاثيرهاي سمي و مخرب آنها مي‌شود.»
 
اين محقق تاكيد كرد: «فقر روي، عامل بسياري از بيماري‌هاست.
مهم‌ترين عارضه‌هاي ناشي از فقر روي شامل كم‌كاري تخمدان در بانوان،
و درنهايت ناباروري،
تشكيل لكه‌هاي سفيد روي ناخن و تغيير شكل آنها،
به تعويق افتادن درمان جوش‌هاي غرور جواني
و زخم‌هاي پوستي،
كاهش قدرت سيستم ايمني بدن،
كم بودن رشد كودكان،
اختلال رشد در اندام‌هاي جنسي زن و مرد،
تاثير منفي بر رشد سيستم عصبي به‌ويژه در كودكان و نوزادان،
بروز اختلال‌هاي رفتاري مثل افسردگي، اسكيزوفرني و پرخاشگري، پوكي استخوان، بيماري‌هاي تيروييدي و بي‌اشتهايي است.
در ضمن غذاهاي دريايي مثل ماهي، ميگو، صدف و نان‌هاي سبوس‌دار، تخم كدو و جوانه گندم منابع غني روی هستند.
 
.



تاريخ : دو شنبه 7 اسفند 1391برچسب:, | 17:59 | نویسنده : نرگس مختاری |
هنوز هم بعد از اين همه سال، چهره‌ي ويلان را از ياد نمي‌برم. در واقع، در طول سي سال گذشته، هميشـه روز اول مـاه کـه حقوق بازنشستگي را دريافت مي‌کنم، به ياد ويلان مي‌افتم ...

ويلان پتي اف، کارمند دبيرخانه‌ي اداره بود. از مال دنيا، جز حقوق اندک کارمندي هيچ عايدي ديگري نداشت. ويلان، اول ماه که حقوق مي‌گرفت و جيبش پر مي‌شد، شروع مي‌کرد به حرف زدن ...

روز اول ماه و هنگامي‌که که از بانک به اداره برمي‌گشت، به‌راحتي مي‌شد برآمدگي جيب سمت چپش را تشخيص داد که تمام حقوقش را در آن چپانده بود.

ويلان از روزي که حقوق مي‌گرفت تا روز پانزدهم ماه که پولش ته مي‌کشيد، نيمي از ماه سيگار برگ مي‌کشيد، نيمـي از مـاه مست بود و سرخوش...

من يازده سال با ويلان هم‌کار بودم. بعدها شنيدم، او سي سال آزگار به همين نحو گذران روزگار کرده است. روز آخر کـه من از اداره منتقل مي‌شدم، ويلان روي سکوي جلوي دبيرخانه نشسته بود و سيگار برگ مي‌کشيد. به سراغش رفتم تا از او خداحافظي کنم.

کنارش نشستم و بعد از کلي حرف مفت زدن، عاقبت پرسيدم که چرا سعي نمي کند زندگي‌اش را سر و سامان بدهد تا از اين وضع نجات پيدا کند؟

هيچ وقت يادم نمي‌رود. همين که سوال را پرسيدم، به سمت من برگشت و با چهره‌اي متعجب، آن هم تعجبي طبيعي و اصيل پرسيد: کدام وضع؟

بهت زده شدم. همين‌طور که به او زل زده بودم، بدون اين‌که حرکتي کنم، ادامه دادم:
همين زندگي نصف اشرافي، نصف گدايي!!!
ويلان با شنيدن اين جمله، همان‌طور که زل زده بود به من، ادامه داد:
تا حالا سيگار برگ اصل کشيدي؟
گفتم: نه !
گفت: تا حالا تاکسي دربست گرفتي؟
گفتم: نه !
گفت: تا حالا به يک کنسرت عالي رفتي؟
گفتم: نه !
گفت: تا حالا غذاي فرانسوي خوردي؟
گفتم نه
گفت: تا حالا همه پولتو براي عشقت هديه خريدي تا سورپرايزش كني؟
گفتم: نه !
گفت: اصلا عاشق بودي؟
گفتم: نه
گفت: تا حالا يه هفته مسکو موندي خوش بگذروني؟
گفتم: نه !
گفت: خاک بر سرت، تا حالا زندگي کردي؟
با درماندگي گفتم: آره، ...... نه، ..... نمي دونم !!!

ويلان همين‌طور نگاهم مي‌کرد. نگاهي تحقيرآميز و سنگين ....

حالا که خوب نگاهش مي‌کردم، مردي جذاب بود و سالم. به خودم که آمدم، ويلان جلويم ايستاده بود و تاکسي رسيده بود. ويلان سيگار برگي تعارفم کرد و بعد جمله‌اي را گفت. جمله‌اي را گفت که مسير زندگي‌ام را به کلي عوض کرد.

ويلان پرسيد: مي‌دوني تا کي زنده‌اي؟
جواب دادم: نه !
ويلان گفت: پس سعي کن دست کم نصف ماه رو زندگي کني
 


هر 60 ثانيه اي رو كه با عصبانيت، ناراحتي و يا ديوانگي بگذراني، از دست دادن يك دقيقه از خوشبختي است كه ديگر به تو باز نميگردد
زندگي كوتاه است، قواعد را بشكن، سريع فراموش كن، به آرامي ببوس، واقعاً عاشق باش، بدون محدوديت بخند، و هيچ چيزي كه باعث خنده ات
.



تاريخ : دو شنبه 7 اسفند 1391برچسب:, | 17:50 | نویسنده : نرگس مختاری |

سوال این بود :
معنی عشق چیست؟
نظر شما راجع به جوابهای بچه ها چیست؟

وقتی کسی شما رو دوست داره ، اسم شما رو متفاوت از بقیه می گه . وقتی اون شما رو صدا می کنه احساس می کنی که اسمت از جای مطمئنی به زبون آورده شده. بیلی - 4 ساله

مادر بزرگ من از وقتی آرتروز گرفته نمی تونه خم بشه و ناخن هاش رو لاک بزنه پدر بزرگم همیشه این کار رو براش می کنه حتی حالا که دستهاش ارتروز گرفتن ، این عشقه. ربکا - 8 ساله

عشق موقعیکه دختره عطر می زنه و پسره هم ادکلون، و دو تایی می رن بیرون تا همدیگر رو بو کنن. کارل -5 ساله

عشق وقتیه که شما برای غذا خوردن می رین بیرون و بیشتر سیب زمینی سرخ شده خودتون رو می دهید به دوستتون بدون اینکه از اون انتظار داشته باشید که کمی از غذای خودشو بده به شما. کریستی - 6 ساله

عشق یعنی وقتی که مامان من برای بابام قهوه درست می کنه و قبل از اینکه بدش به بابا امتحانش می کنه تا مطمئن بشه که طعمش خوبه. دنی - 7 ساله

عشق اون چیزیه که لبخند رو وقتی که خسته ای به لبت میاره . تری - 4 ساله

عشق وقتیه که شما همش همدیگه رو می بوسید بعد وقتی از بوسیدن خسته شدید هنوز دوست دارید با هم باشید پس بیشتر با هم حرف می زنید. مامان و بابای من دقیقا اینجورین. امیلی - 8 ساله

عشق همون باز کردن کادوهای کریسمسه به شرطی که یه لحظه دست نگه داری و فقط با دقت گوش کنی. بابی - 7 ساله

اگه می خواهی دوست داشتن رو بهتر یاد بگیری ، باید از دوستی که بیشتر از همه ازش متنفری شروع کنی. نیکا 7 - ساله

عشق اون موقعس که تو به پسره می گی که از تی شرتش خوشت اومده ، بعد اون هر روز می پوشتش. نوئل - 7 ساله

عشق مثل یه پیرزن کوچولو و یه پیرمرد کوچولو می مونه که هنوز با هم دوست هستن حتی بعد از اینکه همدیگر رو خیلی خوب می شناسن. تامی - 6 ساله

موقع تکنوازی پیانو ، من تنهایی روی سن بودم و خیلی هم ترسیده بودم . به تمام مردمی که منو نگاه می کردن نگاه کردم و بابام رو دیدم که وول می خوره و لبخند می زد اون تنها کسی بود که این کار رو می کرد. من دیگه نترسیدم. کیندی 8 - ساله

مامانم منو بیشتر از هر کس دیگه ای دوست داره چون هیچ کس دیگه ای شبها منو نمی بوسه تا خوابم ببره. کلر - 6 ساله

عشق اون موقعی هست که مامان بهترین تیکه مرغ رو میده به بابا. الین - 5 ساله

عشق زمانیه که مامان، بابا رو خندان می بینه و بهش میگه که هنوز هم از رابرت ردفورد خوش تیپ تره. کریس - 7 ساله

عشق وقتیه که سگت می پره بقلت و صورتت رو لیس می زنه حتی اگر تمام روز تو خونه تنهاش گذاشته باشی. مری آن- 4 ساله

می دونم که خواهر بزرگترم منو خیلی دوست داره بخاطر اینکه تمام لباسهای قدیمی خودشو می ده به من و خودش مجبور می شه بره بیرون تا لباسهای جدید بگیره. لورن - 4 ساله

وقتی شما کسی رو دوست دارید موقع حرکت از مژه هاتون ستاره های کوچولویی خارج می شن. کارل - 7 ساله

و بالاخره آخریش ؛ تو رقابتی که هدفش پیدا کردن مسئول ترین بچه بوده ، پسر بچه 4 ساله ای برنده می شه
همسایه دیوار به دیوار این آقا پسر یک مرد مسن یود. این آقا به تازگی همسر خودشون رو از دسته داده بودند. پسر بچه وقتی پیرمرد رو تنها در حال گریه کردن دیده بوده به حیاط خانه پیرمرد وارد می شه و می پره بقلش و همونجا می مونه، وقتی مادرش ازش می پرسه که چی کار کردی؟ میگه که هیچی من فقط کمکش کردم تا راحت تر گریه کنه

.



تاريخ : دو شنبه 7 اسفند 1391برچسب:, | 17:36 | نویسنده : نرگس مختاری |

 

همیشه موندن دلیله عاشق بودن نیست خیلیا رفتن تا ثابت کنن عاشقن

من از کنارت رفتم تا بهت ثابت کنم دیوونه وار عاشقتم

این زندگیه بی رحم چشمه دیدنه منو کناره تو نداشت چشم نداشت ببینه ما کناره هم خوشبختیم شاید بوی پاییزی همیشه نشونی از جداییو نبودنه ولی این رسمش نیست به چه جرمی به چه گناهی سهم من از تو فقط جدایی شد 

بازم امیدوارم این گردیه کره ی زمین یه روزه دیگه ای یه جایه دیگه ای منو به تو برسونه

شاید اون روزم خیلی دور نباشه

 

 

منتظر اون روزم  چشم به راه نیستم خودم راهو میام عاشقونه به سمتت میام

 

.



تاريخ : دو شنبه 7 اسفند 1391برچسب:, | 17:7 | نویسنده : نرگس مختاری |
صفحه قبل 1 ... 8 9 10 11 12 ... 13 صفحه بعد
  • انجمن مورفولوژی جغرافیایی
  • آسان گل